ادبی نوشته های امجد

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ دی ۹۳، ۲۲:۳۱ - مینا
    چرا

به نام خداوند-قلم-عشق-کلمه

لعنت به من!

لعنت به خوابایی که می بینم!

همین که حس می کنم کم کم دارم فراموشش می کنم...دوباره خوابشو می  بینم وداغ دلم تازه میشه...

این شعروامروزصبح که ازخواب بیدارشدم گفتم!9-1-93

توشباخواب نداری؟

مگه توفرشته ای؟

تاچشام روهم میره

تاکه خوابم می بره

تومیای جلو چِشَم

انگاری همیشه اینجایی

ومن تنهایم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۹

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

ینی خوشی به مانیومده؟

ینی نمی شه یه بارماهم بادل خوش شعربگیم؟!

بفرما...

دوسه روزه که خنده رولبام آروم گرفته

دوسه روزه خوشی بام خو گرفته

دوسه روزه روزابغض وشباهق هق ندارم

دوسه روزه غم ازمن روگرفته

ولی حیف ودوصدحیف!

روزای سختی توراهه میدونم

من این دنیای سردو می شِناسم

میدونم عمرِخوبی ها

مث عمرِگلاموتاس

میدونم زندگی یعنی:

غم ودرد ومصیبت ها

میدونم خنده رولبهام

دوومش خیلی کوتاهه

مث اینکه چشام باژستِ اشک وگریه همراهه

من اینقدغصه واندوه خوردم

که ژستِ خوبی روهم یادندارم!

حتی حالاکه خوبم،شادِشادم

نمیدونم چجوری من بخندم

می دونم روزای سختی توراهه

میدونم خنده هام دووم نداره

نمی خوام بگذره این حالِ خوبم

میخوابم قلبم یکم آروم بگیره...

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۳

ل

به  نام خداوندقلم-عشق-کلمه

به قول معروف:آرزوبرجوانان عیب نیست!

حالا آرزوی این چیزاهم که برامن مشکلی نداره؟داره؟

حتی اگه فقط درحد یه آرزو باقی بمونه...

کاشکی می شد

یه باردیگه

زل بزنی توی چشام

ازته دل بخندی و

بگی

«امیرتورومی خوام!»

کاشکی می شد

بهم بگی

«تا آخرش پات می مونم

دیوونه واردیوونه ی امجدِ عاشق می مونم»

کاشکی می شد

واسه یه بارم که شده

سرروی شونه ت بذارم

ازتهِ دل بخندی و

ازتهِ دل گریه کنم

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۱

حافظ

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

من به جناب حافظ اردت عجیبی دارم وبه فال ایشونم اعتقادِ عجیبی...

سالِ پیش سرِسال تحویل یه فالِ پرازامیدبرام اومدکه بیت اولش این بود:

دست ازطلب ندارم تاکامِ من برآید

یاجان رسدبه جانان یاجان زتن  برآید

که  البته برای من تعبیرهم شد؛طوری که حتی روزی که این بیت تعبیرشداین دوبیتی رودرجوابِ جناب حافظ گفتم:

دست ازطلب ندارم تاکامِ  من برآید

یاجان رسدبه جانان یاجانِ من درآید

حافظ!مبارکم باد!جانان به من بخندید

انقدرپیله گشتم تاکامِ  دل برآمد

که البته تعبیرش خیلی کوتاه بودوبعدازیه هفته دوباره رفتیم سراغ قسمت«جان من درآید!»ش!

اماامسال حساب کارخیلی فرق می کنه...

امسال موقع سال تحویل نیم ساعت فقط گریه می کردم!(سالی که نکوست...)

فال امسالم  یه جورغم خاصی همراه خودش داره...

اما من خیلی بهش بدبین نیستم...

هرچندکه  تاهمین الآنم تعبیرشو می بینم!

حالاشماهم فالموبخونیدشاید بهترازمن تعبیرش کردید!

«یادبادآنکه سرِکوی توام منزل بود

دیده راروشنی ازخاکِ درت حاصل بود

راست چون سوسن وگل ازاثرِ صحبتِ  پاک

درزبان بودمراآنچه تورادر دل بود

دل چوازپیرِ خردنقل معانی می کرد

عشق می گفت به شرح آنچه برو مشکل بود

آه ازآن جورِتطاول که درین دامگه است

آه ازآن سوزونیازی که درآن محفل بود

دردلم بودکه بی دوست نباشم هرگز

چه توان کردکه سعی من ودل باطل بود

دوش بریادِ حریفان به خرابات شدم

خمِ می دیدم وخون دردل وپادرگل بود

بس بگشتم که بپرسم سببِ دردِ فراق

مفتیِ عقل درین مسئله لایعقل بود

راستی خاتم فیروزه ی بواسحاقی

خوش درخشیدولی دولتِ مستعجل بود

دیدی آن قهقهه ی کبکِ خرامان حافظ

که زسرپنجه ی شاهینِ قضاغافل بود»

ما که دیگه تصمیم گرفتیم ازاین به بعدهرچه «سرپنجه ی شاهین قضا»گفت قبول کنیم؛به شماهم توصیه می کنم باهاش کناربیاید،چون تغییرش که کارِمانیس...

ولی لاقل می تونیم باهاش کناربیایم وحالشو ببریم!

من که ازوقتی این جوری فکرمی کنم حالم  خیلی بهتره.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۰۳

رفاقت

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

تقدیم به همه ی رفیقای تاپای جون...نه مثل ما...

هفت سال ازآن شب می گذرد.

نه؛هفت سال وچهارماه.

شب عیدبود-عیدِنوروز-

روبروی ایوان طلانشسته بودیم که این قراررا گذاشتیم.

این انگشترهم یادگارهمان قراراست.

من راببخش مجید!

من واقعابدقولم!

ازهمین انگشترِدستم خجالت می کشم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۵۹

خسته

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

این شعروسرسال تحویل توقبرستون گفتم...

سالی که نکوست ازبهارش پیداست...!

امیدوارم حال شما مثل من  نباشه...

خسته ام ازاین زمونه

گریه های بی بهونه

دونه دونه

توخیابون وتوخونه

خسته ام ازاین همه غم

دنیای غصه وماتم

آخدا!مابسمونه

دوس دارم بگن که مُردم!

خسته امازاین رفیقا

که میگن تا پای جونن

اما وقتی پاش میفته

توکی هستی؟!

نمی دونن!

خسته ام ازخنجرازپشت

خسته ام ازنارفیقی

خسته ام ازاینکه عشقت

رونذارن که ببینی

-نه که دیگرون نذارن

خودِ عشقت دوس نداره-

خسته ام ازاینکه عشقم

دوس داره تنهام بذاره

آخدا! من کم آوردم

گیم اُوِر شدم خدایا

خسته ام من بسه دیگه

چنددفعه بایدبسوزم؟!

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۷

خیانت

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

با عذرخواهی پیشاپیش ازعاشقای واقعی  این روزا...

خوش بحالت سهراب

قایقت ساخته شد

من کماکان باخودم می گویم

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دورخواهم شد ازاین شهرغریب

قایقم ساخته است

ولی آخرسهراب

قایقم رابه کجااندازم؟!

آن جهانی که تواز آن خواندی

این زمان تعطیل است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۰