ادبی نوشته های امجد

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ دی ۹۳، ۲۲:۳۱ - مینا
    چرا

بانوزهرا

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

نمی دونم چه سریه...

فاطمیه که می رسه حال وهوام کلاعوض میشه

حتی اگه کلی ازهیات دورباشم یه جوری میشه که بازبرم هیات...

انگارمادرمی فرسته دنبالم ومیگه برگرد!

لاقل این چندروزو خوب باش!

ممنونم مادرم!

من که هرلحظه بگفتم زهرا،مادرخون جگرم راعشق است

حیف یک دم نشدم لایق آن که بگویم مادرم راعشق است

ابن صالح نیستم مادرجان،تونگاهم کن ونیکم گردان

ذکرشام وسحرم یازهراست،ذکرشام وسحرم راعشق است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۵۵

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

سال نواومده و

همه جا سرسبزه

همگی می خندند

زندگی ها سبزه

همه ی گلخونه ها

گلای تازه دارن

گل فروشیای شهر

یاس وآلاله دارن

همگی می خندند

همگی خوش حالند

زندگی شیرینه

همه باهم شادند

مردم شهراین روزا

حالشون خیلی خوشه

دورهم می شینن و

میگن ازهرچی بشه

-ازتوافق ژنوتا زن حسن خله-

می گن ومی خندن و

زندگی خوش می گذره

همه چی آرومه

همه چی خیلی خوب

زندگی شیرینه

یه جوری توپ توپ!

اما تواین خوشیا

یه نفرغمگینه

نمی دونه عیده

ازهمه دلگیره

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۱۰

به نام خداوند قلم-عشق-کلمه

j

نمی خوام هی کلمه ردیف کنم

شعربگم

دوس دارم حالموبه مردم این شهربگم

من دارم دوونه میشم

زندگیم به جوریه...

نمی خوام بهشت نسیه...

این جهنم نقدیه!

چسبیدی به وزن شعر و

حال شاعربیخیال!

چسبیدی به قافیه

حال دلِ من بیخیال!

پشت این حرفای شیرین که میگم برای تو

بخدا یه دنیادرده

ندیده چشمای تو

چون که توفقط حواست

بوده به وزن وردیف

یه بارم نپرسیدی

حال دلش بوده ردیف؟!

بیخیال قافیه وزن وردیف

بیخیال هرچی قانونه وفن

جون هرکی دوس داری واسه یه بارم که شده

دل بده به حرفای من

سعدی وحافظ ونیما

مهدی وفروغ وشمس

ازهمه عذرمیخوام اما یه بار

بذارین یه شاعرِ بی همه چیز

بزنه فاتحه ی وزن وردیفو بخونه

بذارین حرفای قلبشو بگه

بی قافیه

بی حاشیه...

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۰۴

fvt

هواسردبود؛زمین لباس سفیدی به تن کرده بود!همه جاسفیدبود؛سفیدسفید!انگارتورسقیدی زمین راپوشانده بود.
همه آرام در خانه های خودبودند ولی یک نفرآرام وقرار نداشت.
...
امیر آرا م وقرارنداشت!
دشمن تانزدیکی شهرآمده بود.
اگراین اتفاق نمی افتاد الآن کلاس سوم دبستان بود؛ولی ... .
4سال ازرفاقتشان می گذشت وتابه حال بدون هم جایی نرفته بودند.
ولی امروز مجیدچه شده؟دراین برف وسرما کجارفته؟
هیچ کس جزامیرخبرنداشت ولی اوخوب میدانست که مجیدکجاست؛چون اوراخوب می شناخت؛نمی توانست ببیندکه دشمن واردخانه اش شودواودر خانه خودبازی کند.
ولی چراتنها؟
این دفعه بادفعات قبل فرق می کرد!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۴۴

g

کاش باران می بارید

و همه غم ها را

مثل برگان درختان

مثل راهی بی پایان

همه را با خود می شست

و چه زیباست صدای باران

در میان تب و تاب مردم

که همه منتظر بارانند

ولی آنگاه که باران بارید

همگی در پی آرامش بعد از آنند

و چه زیباست صدای باران

و چه خودخواه صدای مردم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۲۶