ادبی نوشته های امجد

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ دی ۹۳، ۲۲:۳۱ - مینا
    چرا

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

fvt

هواسردبود؛زمین لباس سفیدی به تن کرده بود!همه جاسفیدبود؛سفیدسفید!انگارتورسقیدی زمین راپوشانده بود.
همه آرام در خانه های خودبودند ولی یک نفرآرام وقرار نداشت.
...
امیر آرا م وقرارنداشت!
دشمن تانزدیکی شهرآمده بود.
اگراین اتفاق نمی افتاد الآن کلاس سوم دبستان بود؛ولی ... .
4سال ازرفاقتشان می گذشت وتابه حال بدون هم جایی نرفته بودند.
ولی امروز مجیدچه شده؟دراین برف وسرما کجارفته؟
هیچ کس جزامیرخبرنداشت ولی اوخوب میدانست که مجیدکجاست؛چون اوراخوب می شناخت؛نمی توانست ببیندکه دشمن واردخانه اش شودواودر خانه خودبازی کند.
ولی چراتنها؟
این دفعه بادفعات قبل فرق می کرد!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۴۴