ادبی نوشته های امجد

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۸ دی ۹۳، ۲۲:۳۱ - مینا
    چرا

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

بذاربادردرسوایی خودم بمیرم!

(دیالوگ امیرمحمدگل کار توسریال وضعیت سفید)

بغض ابراترکید

آسمون رسواشد

سفره ی دل فرشته های آسمون

واسه آدمای دنیا واشد

همه فهمیدن کی عاشق کیه

مجنون قصه دیگه پیدا شد

آسمون گریه نکن

رازتوبرملا نکن

سفره ی قلبتو اینجا وانکن

اینجاعاشقی گناهه آسمون

نکنه عشقتوبرملاکنی

شهره ی آدما بشی

قصه ی قبلِ خوابِ بچه هابشی

نونت کم؟آبت کمه؟

عشق چیه؟

آسمونو چه به عاشقی

گریه ی دوری وفراق وتنهایی؟!

دیوونه ای؟!

آسمونو چه به این چیزا

آسمون!نگی به من نگفتیا!

عشقتوبرملانکن

شهره ی آدما نشو

اینجاعاشقی گناهه آسمون

حسرت وآهه آسمون

اگه آدمابفهمن عاشقی

تنهامیشی

رسوا میشی

قصه ی قبل خواب بچه ها میشی

آفرین!

گریه نکن ای آسمون!

آدمابغضو می خوان

نکنه گریه کنی

رسوا بشی

شهره ی آدما بشی

قصه ی...

 

امجد7

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۲۸

گریه دلقک

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

این شعرو19-مهر-92گفتم تهشم نوشتم«تنهام!»

انگاراون روزاحالم خیلی بدترازالآن بوده!

ایشالاهیشکی هیچوقت تنهانشه...

«فواره های رنگی

چراغای چشمکی

شبای بی ستاره

خزونه یابهاره؟!

هرکسی غرق خیال

هرکسی ، اندوهی

شهرماهست شلوغ

لیک پراز خالی

مردم شهرهمه

درخیال ِ خودشان

کس نداردخبری

ازدلِ دلتنگان

همه شادند ولی

شادیِ مصنویی

خنده ی دلقکِ شاد

درمیان ِ یک سیرک

شهرماخاموش است

غرق درتاریکی است

زندگی بی معناست

خنده ها  توخالی است!»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۱

بانوزهرا

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

شعرگفتن برای بانوزهرا(سلام الله علیها)دنیایی داره!

روزسیزده حاج مصطفی بهم پیام دادکه برای فاطمیه های بیت الحسین(علیه السلام)یه شعربگو!

تاشب هرچی به مخم فشارآوردم چیزی بهترازاین به ذهنم نرسید:

«نمی رودزیادمن عنایت تومادرم

من هیچکس نبودم وشهی به من توداده ای

میان فاطمیه های مجمع بیت الحسین(علیه السلام)

من گناهکارراتوهیاتی نموده ای»

اما خودم ازش راضی نبودم!

انقدفکرم مشغول شعرگفتن بودکه شب خواب دیدم دارم  این  مصرعو می نویسم:

«خادم این فاطمیه هات منم

تاابدبیت الحسینه هیاتم»

صبح که بیدارشدم  کلی به مخم فشارآوردم تااین مصرعوبراش گفتم:

«شکراین نعمت چه باشدمادرم

تاابدمن شاکراین نعمتم

خادم این...»

اما خداروشکرتاشب دوتاتک بیت خوشگل دیگه هم به ذهنم اومدکه الآن دیگه یادم نیست!

بالاخره حاج مصطفی همین دوبیتی روآخرجلسه خوندوباهاش سینه زدیم!

چقدرخوبه شعرگفتن برای مادر...

سیزده مون فاطمی شد کاش تاتهش فاطمی باشه!

آمین!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۲۸

به نام خداوندقلم –عشق-کلمه

«به نام خداوندعشق آفرین

خداوندهفت آسمان وزمین

خدای کلام وخدای قلم

خداوندعشق ومحبت،همین»

چندتاجمله ازچندتاآدم حسابی جمع کردم واینجاآوردم به امیداینکه سرلوحه کارم باشن!

«کلمه عبارت ازسخن است وسخن،عبارت ازخداست.»که درمغزاوراه دارد ودرآمیختن مجلل ترین چیزهایی که درطبیعت هست باخوش آهنگ ترین صداهاشعرنامیده می شود.»

لامارتین

«به گیتی هرکجادرددلی بود

به هم کردند ونامش عشق کردند»

ویکتورهوگو

«صمیمی ترین چیزهایی که قلب انسان مالک آن است وخدایی ترین اندیشه هایی

فخرالدین عراقی

 القصه!منظورم ازآوردن این جمله هااین بودکه تقدس راهی که توش حرکت می کنم رواززبان چارتاآدم حسابی گفته باشم!

خدایا!

توروبه حق «قلم –عشق-کلمه »قسم میدم کمکم کن  که اگه نتونستم چیزی به تقدس این عناصرپاک اضافه کنم لاقل ارزششون روکم نکنم!

ازهمه شاعران معذرت خواهی می کنم بخاطردرازترکردن پاازگلیم!

«سعدی وحافظ ونیما

مهدی وفروغ وشمس

ازهمه عذرمی خوام،اما یه بار

بذارین یه شاعربی همه چیز

بزنه فاتحه ی وزن وردیفو بخونه

بذارین حرفای قلبشو بگه

بی قافیه

بی حاشیه»

همین...

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۱

به نام خداوند-قلم-عشق-کلمه

لعنت به من!

لعنت به خوابایی که می بینم!

همین که حس می کنم کم کم دارم فراموشش می کنم...دوباره خوابشو می  بینم وداغ دلم تازه میشه...

این شعروامروزصبح که ازخواب بیدارشدم گفتم!9-1-93

توشباخواب نداری؟

مگه توفرشته ای؟

تاچشام روهم میره

تاکه خوابم می بره

تومیای جلو چِشَم

انگاری همیشه اینجایی

ومن تنهایم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۹

به نام خداوندقلم-عشق-کلمه

ینی خوشی به مانیومده؟

ینی نمی شه یه بارماهم بادل خوش شعربگیم؟!

بفرما...

دوسه روزه که خنده رولبام آروم گرفته

دوسه روزه خوشی بام خو گرفته

دوسه روزه روزابغض وشباهق هق ندارم

دوسه روزه غم ازمن روگرفته

ولی حیف ودوصدحیف!

روزای سختی توراهه میدونم

من این دنیای سردو می شِناسم

میدونم عمرِخوبی ها

مث عمرِگلاموتاس

میدونم زندگی یعنی:

غم ودرد ومصیبت ها

میدونم خنده رولبهام

دوومش خیلی کوتاهه

مث اینکه چشام باژستِ اشک وگریه همراهه

من اینقدغصه واندوه خوردم

که ژستِ خوبی روهم یادندارم!

حتی حالاکه خوبم،شادِشادم

نمیدونم چجوری من بخندم

می دونم روزای سختی توراهه

میدونم خنده هام دووم نداره

نمی خوام بگذره این حالِ خوبم

میخوابم قلبم یکم آروم بگیره...

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۳

ل

به  نام خداوندقلم-عشق-کلمه

به قول معروف:آرزوبرجوانان عیب نیست!

حالا آرزوی این چیزاهم که برامن مشکلی نداره؟داره؟

حتی اگه فقط درحد یه آرزو باقی بمونه...

کاشکی می شد

یه باردیگه

زل بزنی توی چشام

ازته دل بخندی و

بگی

«امیرتورومی خوام!»

کاشکی می شد

بهم بگی

«تا آخرش پات می مونم

دیوونه واردیوونه ی امجدِ عاشق می مونم»

کاشکی می شد

واسه یه بارم که شده

سرروی شونه ت بذارم

ازتهِ دل بخندی و

ازتهِ دل گریه کنم

امجد7

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۱