عشق هم عشق قدیم
به نام خداوندقلم-عشق-کلمه
با عذرخواهی پیشاپیش ازعاشقای واقعی این روزا...
خوش بحالت سهراب
قایقت ساخته شد
من کماکان باخودم می گویم
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دورخواهم شد ازاین شهرغریب
قایقم ساخته است
ولی آخرسهراب
قایقم رابه کجااندازم؟!
آن جهانی که تواز آن خواندی
این زمان تعطیل است
توکجایی سهراب
که ببینی عالم ِ عشق وهوس
جایشان گشته عوض
عاشقان ِامروز
کارشان گشته هوس بازی ونابودیِ عشق
عشق دراین ایام
مثل یک سرگرمی است
دوسه روزی
شایدم چندماهی...
بعدآن عشق جدید
روزی تفریح....
توکجایی فرهاد
که ببینی بیستون ویران است
شیرین بسیاراست
عشق هم نامش هست!
لیلیان درپیِ مجنونانند
آخرِعشق وجنون
داروی اعصاب است
راه اثباتِ جنون
کندنِ کوه دگرنیست کنون
خوش بحالت فرهاد!
نیستی تاکه ببینی شیرین
درپیِ باجِ تواست
شارژخواهم فرهاد
خط من ایرانسل
دوهزاری پنجی
ده هزاری بفرست
هرچه داری ازمن
من ازآنِ دگران
توهزاران عاشق
من هزاران معشوق
کارمان سرگرمی است
پس چه فرقی دارد؟
عشق هم نامش هست!
خوش بحالت مجنون!
لیلی ات درنظرت زیبابود...
ماه اما ازبرای مجنون
لیلیان این ایام
درهزاران نظرند
ماه حیف است ولی
مثل یک لامپ صدند
عشق هم عشقِ قدیم
عشقِ شیرین- فرهاد
عشق لیلی- مجنون
عشق امّیدکه معشوق نیافت
عشق پاک سهراب
قایقم رامی گذارم اکنون
بازهم می مان
درهمین شهرغریب...!
امجد7